10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Army_suga انتشار: 4 سال پیش 53 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
شرط آپ پارت بعدی اینه : نظرات بالای ۳۰ تا باشه! وگرنه پارت بعد رو آپ نمیکنم ! نظر بدیااااا😍😗😗
+فردا دوباره میام ، فعلا بای !
از زبان لیا :
وقتی اون یارو رفت رفتن تو فکر ! گیج شده بودم ! اصلا نمیدونستم یارو چی گفت ! برای خودش بورید و دوخت !
سعی کردم زیاد نرم تو فکرش ، رفتم هدفونم رو گذاشتم رو گوشم و آهنگ nothing like us رو از جانگ کوک شی پلی کردم !
هر چقدر آهنگ گوش کردم نه خوابم برد نه از ذهنم بیرون اومد !
از رو تخت بلند شدم هدفونم رو گذاشتم کنار و رفتم سمت بالکن !
در بالکن رو باز کردم و یه نفس عمیق کشیدم !
خواستم برم جلو که یهو حالم بد شد ! چرا اینطوری شدم ؟ چرا دست و پاهام شُل شده بودن ؟ به زور خودم رو رسوندم به صندلیه توی بالکن !
نشستم روش که دیدم روی صندلیه جلوییم اون مرده دوباره نشسته !
__وااااااای ! قلبم ! مرتیکهی عوضی ! نمیگی سکتهی قلبی میکنم ؟!
+خاب حالا اینا رو ول کن !
__ مگه نگفتی فردا میای ؟
+ حالا چرتنگو تا برات توضیح بدم !
__اوکی ! فقط سریع بگو چون از کنجکاوی دارم میمیرم !
+ اول اینکه تو الان یه قدرت داری که میتونی نامرئی بشی ! ولی الان نمیتونی !
_چرا ؟ چطور نمیتونم ؟
+ باید یه ساعت مخصوص داشته باشی !
__ خب اونساعت کجاس ؟
+ توی خونمه ولی از اینجا تا خونم یه ماه راهه !
__یعنی یه ماه باید صبر کنم ؟!!
+ نه ! میتونم به اَلِکس بگم برام دو روزه بیاره !
__اَلِکس دیگه کیه ؟
+دست راستمه !
__ آها !
+خب فعلا !
__باشه ، خدافط .
داشت میرفت که بهش گفتم :
__راستی !
+ هوم ؟ دیگه چته ؟
__من چرا یهو حالم بد شد ؟
+ هر موقع من ظاهر میشم اینطوری میشی !
__آها ! فک کردم مشکل خاصی هست !
+ نه چیزی نیست !
__اوکی ! بای !
+ بای !
لیا :
در رو یست و رفت بیرون !
رفتم رو تخت خوابیدم ، هر چقدر خودم رو اینور و اونور کردم بازم خوابم نبرد ! اصلا خوابم نمیبرد از بس هیجان داشتم !
نکته : اسم اون مردی که یه قدرتی میخواست به لیا بده کانِر بود ! کانر ۲۶ سالش بود و همیشه پوکر بود !
ادامه.ی داستان از زبان نادیا :
دلم برای لیا تنگ شده بود ! زنگ زدم بهش ! یه بوق ، دو بوق ، سه بوق ، چهارم بوق ! ولی برنداشت ! اوفففففف ! چرا این هیچ وقت جواب نمیده ! یهو یه نگاه به ساعت انداختم و دیدم ساعت دو شب هست ! وا ! چرا من الان زنگ زدم ؟ دیوونه شدم !؟ دوباره روی تختم دراز کشیدم و توی ذهنم گفتم : دارم خُل میشم ! بعد دو تا زدم روی صورتم و گفتم : بگیر بخواب انقدر فکر نکن ! بعد با فکر به تهیونگ خوابم برد !
دو روز بعد :
لیا :
__مرسی ! حالا چجوری باهاش کار کنم ؟
+ باید مثل هر ساعت دیگهای بزار رو دستت ببند و بعد این دکمهی کناری رو فشار بده !
با ذوق گفتم : __اگه اینو فشار بدم نامرئی میشم ؟
+ اوهوم !
__ووووویییییییی ! خیلی ذوق دارممممم !
+ اوه راستی ! یه نکته که یادم رفت بهت بگم ! باید هر یه هفته یه بار شارژش کنی ! اگه موقعی که داری باهاش کار میکنی و نامرئی هستی ولی اگه شارژش تموم شه دیگه نامرئی نیستی ! اونوقت همه میتونن ببیننت ! پس مواظب باشه !
__باشه ممنون !
+ بای !
__بای
لیا : کانر از اونجا رفت و من موندم و یه ساعت و یه شارژر و یه قدرت نامرئی شدن ! هُل شده بودم ! نمیدونستم باید چیکار کنم !
رفتم روی تختم دراز بکشم ولی خوابم برد ! فردا صبح که بلند شدم یه خمیازه کشیدم ! رفتم تو هال که برگام ریخت !
__اووووییییییی ! مگه الاغی که همینجوری میای تو ؟
" نادیا بود "
× بیا بشین انقدر زِر نزن !
__اوففففففف
×فوت نکش وگرنه خفت میکنم هاااا !
__ بگو چی میخوای !
×اوی ! چرا تماسام رو جواب نمیدی ؟ بزنم بِشِت کف بره چشت؟
__ اونو ول کن ! یه چیز برات تعریف کنم باور میکنی ؟
× بنال !
__من قدرت نامرئی شدن رو دارم !
یهو نادیا دستاش رو گذاشت رو پیشونیم و گفت : تب هم که نداری ! توهم زدی ؟ بیا بریم دکتر روانشناس !
بعد یه پوس خند تمسخر آمیز زد و گفت : دیوونه شدی !
__دیوونه شدی چیه ؟ الان نامرئی میشم تا بفهی!
ساعتم رو انداختم دور مچ دستام و نامرئی شدم !
× کجا رفتی ؟ یا خدا! لیاااااا ! یا خضرالنبی ! کجایی ؟
بعد یهو دوباره ظاهر شدم !
× کجا بودی ؟
__ میگم که....! میتونم نامرئی شم !
× واوو ! هنوزم باورم نمیشه ! واقعا ؟!!!!!!!
__ اوهوم!
× خب حالا میخوای چیکار کنی ؟
__ نمیدونم ! حالا تو برو خونه برای فردا فک میکنم که چیکار کنم !
× اوکی ! فعلا بای
از خونه رفت بیرون و شروع کردم به فکر کردن !
بعد از سه ساعت فکر کردن یه نظری به فکرم اومد !
زنگ زدم به نادیا ! ساعت یک شب بود !
__ الو ، خوبی ؟ نادیا با یه صدای ضعیفی گفت : خوبم تو چطوری ؟
__ خواب بودی ؟
× آره ! حالا بگو چی شده ؟
__میتونیم بریم سوار هواپیما بشیم و بریم کره ! بدون اینکه کسی بفهمه میتونیم بریم فن ساین یا کنسرت اعضا !
× اما من چی ؟ من که ساعت ندارم !
__ نگران نباش ! منم هااااا ! لیا خانم ! از کانر یکی دیگه گرفتم !
× وای مرسی لیا جون ! بعد سریع با شوق گوشی رو قطع کرد !
رفتم بخوابم ! تا صبح آروم قرار نداشتم ! واوو !
یعنی من میتونستم برم فن ساین و کنسرت ؟!!!
هر چقدر سعی کردم خوابم نبرد !
ساعت نزدیکای شش صبح بود که از جام بلند شدم و رفتم یه چیزی بخورم ! دیشب که نادیا گفتم که ساعت دوازده میریم هواپیما تهران به کره و از کره هم یه سئول !
البته این با بقیهی پرواز ها فرق داشت ! فرقش هم این بود که نامرئی میشدیم تا برسیم کره !
دیدم نادیا زنگ زد و گفت : کجایی ؟
__ بقل خیابونم !
× آها دیدمت !
بعد گوشی رو قطع کرد و به سمتم دویید !
سوار یه تاکسی شدیم و رسدیم به فرودگاه !
از الان نامرئی شدنمون آغاز میشد !
رفایم دستشویی و ساعتمون رو انداختیم و دکمه رو فشار دادیم !
از این به بعد دیگه نامرئی بودیم !
از دستشویی اومدیم بیرون ! ولی کسی ما رو نمیدید ! واااااای ! حس خیلی خوبی داشتم !
سوار هواپیما شدیم و روی یکی از اون صندلی های اخر که خالی بود نشستیم و هواپیما حرکت کرد !
خیلی استرس داشتم ! اگه یکی میومد رومون میشست چی ؟ یه دیقه با این فکرم خندم گرفت !
× چته ؟ چراانقدر میخندی ؟
__هیچی ! به یه چیز خنده دار فک کردم !
بعد سرم رو گذاشتم روی صندلی و خواستم بخوابم که نادیا گفت :
× اوی !
__هوم ؟ باز چته ؟
نادیا یه چش قُره رفت و گفت : مث آدم نمیتونی حرف بزنی ؟
__زِرت رو بزن !
× میگمااااا ! گیریم رفتیم کره !
__خو ؟
× بعدش چیکار کنیم ؟
__بعدش....؟ خب....اول میریم توی یه اتاق خالی هتل میخوابیم ! کسی هم که ما رو نمیبینه !
× اگه یکی وارد اتاقی که ما هستیم شد چی ؟
__ تا اون موقع خدا بزرگه !
× اوک !
__حالا دیگه انقدر فَک نزن ، سرم درد میکنه میخوام بخوابم !
× باشه ، باش !
دیگه چیزی نگفتیم تا......
× لیا...! لیا....! بیدار شو ! بدو بیدار شو ، رسیدیم کره !
لیا :
بالاخره چشمام رو باز کردم !
هواپیما داشت تخلیه میشد ! همه به مقصد خودشون رسیده بودن !
یکم نشستم تا موقعیتم رو درک کنم !
بعدش نادیا دستش رو گرفت سمتم و کمکم کرد بلند شم !
آروم از بین مردم رفتیم و تا هتل پیاده رفتیم تا یکم هوا بخوریم !
× باورم نمیشه ! یعنی الان کره هستیم ؟
__اوهوم ! خیلی ذوق داری نه ؟
× آره ! خیییییلی !
لیا :
داشتیم صحبت میکردیم که من یه هتل دیدم !
__نادیا ! یه هتل اونجاست ! بدو بریم که خیلی خوابم میاد ! فقط یه چیزی.....!
× چیه ؟ چی شده ؟
__باید توی دو تا اتاق جدا باشیم ! چون ممکنه یکی ما رو ببینه و ما باید جدا از هم باشیم که اگه یکی ما رو دید اون یکی هنوز باشه ! اوکی ؟
× آها ! باشه ! پس بای ! جدا بریم !
__اوک !
لیا :
ساعت رو انداختیم روی مُچ دستمون و به سمت هُتل حرکت کردیم ! قلبم داشت تند تند میزد ! اصلا این اتفاق هایی که برام افتاده بود رو نمیتونستم درک کنم !
از اون ور نامرئی شدنم ، از اون ور اومدنم به کره !
یه لبخندی زدم و گفتم : پیش میاد دیگه ! [ جملهی همیشگیم ]
رسیدم به در هتل ! نادیا چند دیقه پیش رفته بود !
دستم میلرزید ! دو تا دستمام رو روی دستگیرهی در گذاشتم برای اینکه دیگه دستم نلرزه !
وارد که شدم آروم به سمت یه اتاق خالی حرکت کردم !
ساعت هنوز ۸ بود ! پس هر اتاقی که ازش صدا نمیومد توش خالی بود !
با خودمگفتم : همهی اتاق ها که پره ! یه اتاق خالی هم نیست ! اوفففف ! حالا چه کنم ؟ نادیا کو پس ؟ خب نادیا توی یکی از این اتاق هاست دیگه ! چقدر چرت میگم خداااا ! بالاخره رسیدم به اتاق ۲۱۹ ! اون تو خالی بود ! یه نگاه به اطرافم کردم تا کسی منو نبینه ! من نامرئی بودم ولی اگه دری رو که خود به خود باز میشه رو میدیدن این هتل میبستن چون فکر میکردن جن داره ! با این فکر خودم خندم گرفت و در رو بالاخره باز کردم ! رفتم تو اتاق و روی تخت وِلو شدم !
__آخِیییییی ! بالاخره سرم رو گذاشتم رو بالش !
خواستم برگردم سمت بالکن بخوابم و با فکر به بی تی اس خوابم برد....!
[ نکته : " بایس لیا جیمین بود و بایس شوگا بود ]
ادامهی داستان از زبان نادیا !
نادیا :
__یعنی الان لیا هم اتاق داره ؟ وای خدا ! دل شوره دارم ! یه زنگ بهش بزنم ؟ نه ! ممکنه گوشیش صدا بخوره و همه بریزن تو اتاق ! پس ولش کن ! فردا دم در هتل با هم قرار گذاشتیم تا همو ببینیم و در مورد دیشب بگیم ! پس الان میخوابم ! سرم رو گذاشتم رو بالش و خواستم بخوابم ! ولی افکارم منو ترک نمیکردن !
داخل ذهن نادیا : یعنی به لیت بگم که ایدهی اینکه بریم خوابگاه اعضا خوبه یا نه ؟ بهش بگم ؟ واااایییی ! فک کن....! برم خوابگاهشون ! عالی تر از این نمیشه !
حالا داخل مغز لیا : یعنی نادیا الان اتاق داره ؟ ولش کن ! نباید فکر کنم ! خوابم میاد باید بخوابم ! خواستم بخوابم که افکارم دوباره اومدن سمتم !
واییییییی ! اگه برم کنسرت و فن ساین بی تی اس همین جا سکته میکنم و کسی نمیفهمه چون نامرئیم ! با این فکرم خندم گرفت و بالاخره تونستم بخوابم !
سوم شخص : [ واقعا افکار نادیا با لیا متفاوته ! نه ؟ 😂😂😂😂 ]
بالاخره نادیا با فکر اینجور چیزا خوابش برد !
خواستم بخوابم که واقعا هم خوابیدم ! ولی حدود ساعت ۴ بود که دیدم در اتاقم داره باز میشه !
خیلی هُل کرده بودم ! اگه یکی منو میدید چی ؟
تند تند رفتم زیر تخت و پتو رو صاف کردم ! بعد از دو دیقه اومدن داخل ! فک کنم دستگیره گیر کرده بود !
سه تا مرد بودن ! فقط پاهاشون رو میتونستم ببینم !
البته....! صداشون هم میومد ! صداشون فوق العاده آشنا بود !
من تو ذهنم : چرا صداهاشون انقدر آشنا میزنه ؟ ول کن بابا ! اصن آشنا باشه ! به من چه !
از بین حرفاشون متوجه شدم که یکیش موهاش صورتی بود ، اون یکی آبی و اون یکی هم مشکی !
گفتم : مگه رنگین کمونن ؟ ولی از این حرفم پشیمون شدم ! چون بی تی اس هم همینجوری بود !
تو همین فکرا بودم که دیدم یکی که صداش تقریبا کُلُفت بود گفت " جیمین ! اون حولم کو ؟
من تو ذهنم : چییییییییی ؟ ج....جی...جیمین ؟ مگه میشه ؟ جیمین ؟ چ....چی ؟
واقعا هنگ کرده بودم ! یعنی اون.....اون سه نفر یکیشون جیمین بود ؟
تو همین فکر ها بودم که دیدم گوشیم زنگ خورد ! گوشیم روی بی صدا نبود ! پس.......! پس نداره ! به فنا رفتم ! هر صداشون داشتن حرف میزدن که لا صدای گوشیم حرفشون رو قطع کردن !
اومدن سمت تخت و گوشیم رو برداشتن !
جیمین : هی وی !
من تو ذهنم : پس اون یکی وی بود !
وی : ه....ها ؟
جیمین : طرفدار هااااااا ! حالا چیکار کنیم کوک ؟
لیا : اون یکی هم کوکی بود !
کوکی : طرفدار ها اینجان ! بیاید زودتر از این هتل بریم بیرون! سریععععع !
وی : ب....باشه !
لیا : سریع وسایلشون رو جمع کردن و رفتن ! از اینکه باعث شدم امشب رو بیخوابی بکشن از خودم بدم اومد !
بالاخره رفتن و من از زیر تخت اومدم بیرون........
پایان پارت دوم !
این دفعه رو زیاد نوشتم کلک هااااا 😉😊
فعلا بای تا پارت بعدی 🤗🤗☺
لطفا نظر بدید که به نظرتون لیا دوباره میتونه جیمین رو ببینه یا فقط این یه دیدار زود گذره ؟
ممنون که تا اینجا خوندید ! لطفا از من نخواید که رمانتیک کنم چون این داستان بیشتر طنزه و ماجراجویی هست که آخرهاش خیلی رمانتیک میشه ولی الان نه ! الان طنز نیست ولی وسط هاش خیلی طنزه با فکر به وسط هاش خندم میگیره 😂😂
لطفا لطفا لطفا نظر بدید ! واقعا نظرات کمه 🤒
فعلا بای 😙😙😙😙😙
نظرررررررر یادت نره گوگولی ❤❤❤❤
نظرات واقعاااااا کمههههه !
شرط آپ پارت بعد اینه : نظارت باید بالای ۳۰ تا باشه ! وگرنه پارت بعد آپ نمیشه
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی
پارت بعدی رو هم بزار